نامه نوشت به امام موسی کاظم (ع): " از وزیر هارون بودن خسته شده ام، می خواهم استعفا بدهم، اجازه می دهید؟"
امام نوشتند: " علی جان! شاید ندانی چه قدر دوستت دارم، با این که وزیر هارونی! سر ِ کارت بمان که ماندنت به نفع ماست. هوای شیعیان را داشته باش. ظلمی در حق شان نشود. من هم قول سه چیز را به تو می دهم:
تا آخر عمرت توی عیچ زندانی اسیر نشوی.
تیزی شمشیری به بدنت نخورد.
گرسنگی هم نکشی!
علی جان! اگر توانستی مؤمنی را شاد کنی، خدا را شاد کرده ای. رسول خدا را شاد کرده ای و مرا! "

حالا دیگر خیال علی بن یقطین راحت شده بود

---------------------------------------------------------------------------------------------
(برگرفته از "آفتاب در محاق" از سری کتب "14 خورشید و یک آفتاب")
ترجمه ی بحارالانوار، ج 11 ، ص 120