خدايا داده ام از كفم اي بود و نبودم

خدايا داده ام از كفم اي بود و نبودم
خودم ديدم خزاني شد گل ياس كبودم
همه پيمان شكستند دل حيدر شكستند
كتاب عشق من را ميان كوچه بستند
منم باغبان كه باغ مرا دگر فصل خزان است
چراغ دلم به غمخانه ام دگر سو سو زنان است
خدايا لاله من را ز سيلي چيده گلچين
گلم را چيده و بر اشك من خنديده گلچين
تو اي مظلومه زهرا تماشا كن تماشا
كنار پيكر تو ببين افتادم از پا
منم باغبان كه باغ مرا دگر فصل خزان است
چراغ دلم به غمخانه ام دگر سو سو زنان است
بشويم روي نيلي را به اشك دانه دانه
پرستوي علي پر ميزند امشب ز لانه
مرو اي بود و هستم كه من دل بر تو بستم
اگر چه كوه صبرم ولي در هم شكستم
منم باغبان كه باغ مرا دگر فصل خزان است
چراغ دلم به غمخانه ام دگر سو سو زنان است
چرا مانند بختم هر دو چشمم گشته در خواب
چرا شمع وجودم قطره قطره مي شود آب
به بر زانوبگيرم ز جان كردي تو سيرم
تو با لبهاي بي جان دعا كن من بميرم
منم باغبان كه باغ مرا دگر فصل خزان است
چراغ دلم به غمخانه ام دگر سو سو زنان است
تلاش میکنیم با توسل به امیر المومنین حضرت علی(علیهالسلام) در پی ترویج شعائر دین رسولالله قدمی برداریم.